سلام.
میخواستم از علی هواک بگم.
تیکه کلام حسامه...
امروز دقیقا داشتم میگفتم حسام اعجوبه هست ب قول یکی!
خیلی ایمان قوی میخواد ک یکی مثل حسام باشی...
یکی مثل حسام که وسط داعشی ها تک و تنها مونده.
خدارو شکر زیر بار زور هم ک نمیره اصلا و ابدا.(یادم باشه داستانشو بگم .ادم دلش خنک میکشه شدید بس ک این حسام قشنگ حرص داعشی ها رو در میاره :)
میدونید.شاید بهتون ثابت شده باشه.شاید نه.
ولی همه ما داریم تو فیلم خدا بازی میکنیم.
اسمش اینه ک ما تصمیم میگیریم فلان کار رو انجام بدیم.
اما در اصل اینطور نیست.
اگه ما یه بنده خدا هستیم.خدا،خدای میلیارد ها انسان و بینهایت موجود زنده هست.
هوای همشونم داره.از اون مورچه ایی ک روزی میخوره تا....
روزی صدبار ب خودم اعتراف میکنم.ایمان من واقعا در برابر حسام هیچه...
حسام،عزیز دردونه مادره...حضرت زهرا سلام الله علیها:(
حالا میخوام حرف حسام رو نقل کنم
حسام خیلی بیشتر از چیزی ک بتونید حتی تصورش رو کنید بلا سرش اومده.روحی و روانی و جسمی...26 سالش بیشتر نیست...ولی عجیب روحش بزرگه...عزیز ترین رفیقش با یکسری جریانات عجیب ک اگه شد مفصل میگم رو پاش شهید شده...اسارت داعش...تهدید ب مرگ...(اخ ک چقددددر من دلم خنک شد سر جریان اعدام حسام با تبر...ک حسام اعتراض میکنه بزنید دیگه.چقدر لفتش میدید:)....
همه چیزو گفتم غیر چیزی ک میخواستم بگم :/
همیشه میگه علی هواک...
به خدا میگه...
یعنی خدایا هر چی تو بخوای...
وقتی میگه اینو...
واقعا پای حرفش هست.
علی هواک.یعنی حرف و دعا و خواهش من نه.
یعنی خدا من و زندگیم دست تو...
این یعنی اوج ایمان ب نظرم.
خیلی سخته...
خیلی..
خیلی ایمان قوی میخواد
که خیلی جاها به خاطر خیلی ها از خودت بگذری....
دقیقا یعنی علی هواک.
شاید حسام خیلی جاها ب ظاهر خودش تصمیم گرفت.
مثلا خودش خواست پیش هادی زخمی بمونه که منجر ب اسارت و اینهمه سختیش شد.
میتونست هادی نیمه جون رو بزاره و برگرده...اما برنگشت...چون علی هواک..چون داشت صفات خدایی رو میگرفت....چون از خودش گذشت ....و عجیب سخته....
حسام خوب بلده چطور با خدا عشق بازی کنه...
دعاش کنید به شهادت برسه به بهترین مکان و زمان....
پ.ن:میگم چقدر تاحالا واسه خدا از خودمون گذشتیم؟